معنی آب طلاکاری شده
لغت نامه دهخدا
آب طلاکاری. [طِ / طَ] (حامص مرکب) تذهیب. || اندودن به اکلیل.
طلاکاری
طلاکاری. [طِ / طَ] (حامص مرکب) عمل طلاکار.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
اندودن جسمی با آب زر تذهیب، پیشه کسی که تذهیب کند، اندودن جسمی با کلیل، پیشه کسی که با اکلیل کار کند.
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
پوشاندن سطح چیزی با لایه نازکی از طلا، تزیین نسخه های خطی با آب طلا، نقره، شنگرف و لاجورد. [خوانش: (طَ) [ع - فا.] (اِمص.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
تذهیب، زراندودی، زرکاری،
(متضاد) نقرهکاری
فرهنگ عمید
ساختن نقشونگار از طلا در چیزی،
شغل و عمل طلاکار،
معادل ابجد
583